گفت و گو: تاج محمد کاظمی

اشاره:

تحولات و اتفاقات سیاسی و اقتصادی درابعاد ملی و فراملی در هر جامعه، به‌طور طبیعی درهنجارهای فردی و اجتماعی افراد ساکن در آن جامعه نیز تأثیرات مثبت یا منفی خود را برجای می‌گذارند.

برخی از این هنجارها ممکن است با توجه به ویژگی های فرهنگی هرجامعه محدود به آن جامعه باشند، اما هنجارهایی که در زمره ارزش‌های انسانی محسوب می‌شوند درهمه جوامع انسانی دنیا یکسان هستند و هنر حاکمان هرجامعه این است که بتوانند از حریم این نوع ارزش‌ها حفاظت و حراست کنند.

مسئولیت‌پذیری اجتماعی از جمله این ارزش‌های انسانی است که از بدو تشکیل جوامع اولیه انسانی در ذات و سرشت انسان‌ها نهادینه شده و با توسعه این جوامع در ابعاد مختلف دچار تغییرات شکلی شده ولی هرگز ماهیت آن تغییر نکرده است.

مقوله مسئولیت‌پذیری اجتماعی در جوامع مدرن با توجه به نقش بی‌بدیل نهادها، سازمان‌ها و مؤسسات بزرگ اقتصادی در توسعه آن جوامع، بیشتر در چارچوب سازمانی مورد توجه قرار گرفته و سعی شده است که با تقویت این حس انسانی در کارکنان هرمجموعه، زمینه رشد و پیشرفت آن مجموعه را فراهم بیاورند.

برای آشنایی هرچه بیشتر با مقوله مسئولیت‌پذیری اجتماعی و بررسی وضعیت آن در جامعه کنونی کشورمان با دکتر پرویز پیران، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی که دکترای خود را با دو تخصص جامعه‌شناسی توسعه و برنامه‌‌ریزی از دانشگاه کانزاس آمریکا اخذ کرده و عضو انجمن جهانی جامعه‌شناسی و همچنین مشاور ارشد آژانس‌های ملل متحد نیز است گفتگویی انجام دادیم که مشروح آن را می‌خوانید.

*****************

* رابطه منافع فردی با منافع جمعی برای ادامه حیات یک جامعه چگونه باید باشد؟

زندگی جمعی، عرصه نابرابری و ثبات و تعادل اجتماعی است. از دیگر سوی منافع یکایک افراد نیز مطرح است. جامعه برابر گرچه آرزوی دیرین انسان است و آرزوی مقدسی نیز به شمار می‌رود اما تاکنون برآورده نشده است. پس بین نابرابری و ثبات و تعادل، آن هم به عنوان پادزهر هرج و مرج و بحران و فروپاشی و منافع هرفرد باید تعادلی پیش آید تا جامعه به حیات خود ادامه دهد.

گرچه در حالت نظری هرکس تمایل به حداکثرسازی منافع خود دارد، اما چنان حداکثرسازی به هرج و مرج می‌انجامد. هرج و مرج که شدت ‌گیرد بحران‌های اجتماعی از راه می‌رسند، تداوم بحران نیز راهی جز فروپاشی جمع‌بودن انسان‌ها باهم ندارد.

جالب آن‌که انسان آگاه، بزرگ‌ترین نفع خود را در جمعی زیستن یافته است و همین منفعت‌ها در زندگی جمعی به انسان عقلانی می‌آموزد که از تلاش‌های فردی حداکثری دست شوید و برآوردن منافع فردی را نسبی سازد.

* در چه مواقعی تعادل و ثبات در یک جامعه به هم می‌خورد؟

گرچه همه، آرزوی فراچنگ آوردن حداکثر منافع خود را دارند، اما تضاد این امر با «منفعت مادر» یعنی زیستن در جامعه به تضاد می‌کشد و معمولاً ‌نیز منفعت حداکثری کوتاه می‌آید.

توجه داشته باشید که جامعه در هر لحظه مفروض، دارای تعادل و ثبات نسبی است که فقط در مواقعی چون مصائب جمعی (زلزله، سیل، سونامی، گردبادهای ویران‌ساز، جنگ و…) یا به ‌طورخلاصه مصائب جمعی طبیعی یا انسان‌ساخت از تعادل و ثبات خارج می‌شود و با شورش و انقلاب، تعادل مورد تردید قرار می‌گیرد.

همچنین عدم تعادل همواره موقتی است و جامعه با سازوکارهای (مکانیسم‌ها) دفاعی خود میل به برقراری ثبات و تعادل دارد که نفع جمعی در آن است.

* افراد چگونه اجتماعی می شوند؟

جامعه باید به ارزش‌ها و هنجارهایی که بخشی از آنها اخلاق عمومی را می‌سازند، جان بخشد و از آنها پاسداری کند. به همین دلیل ارزش‌ها و هنجارها، جزوی از فرهنگ جامعه محسوب می‌شوند. ضرورت‌هایی که یاد شدند، مسأله اجتماعی شدن فرد را نیز مطرح می‌سازند تا با درونی و نهادینه کردن ارزش‌ها و هنجارها، اخلاق فردی نیز شکل گیرد.

مسئولیت اجتماعی از جمله ارزش‌هایی است که باید از طریق اجتماعی شدن افراد درونی و نهادینه شود. اما باید توجه داشت که اجتماعی شدن و گردن نهادن به ارزش‌ها و هنجارها در خلاء رخ نمی‌دهد.

انسان در خانواده‌ای با شرایط مثبت یا منفی به دنیا می‌آید و ویژگی شخصی پدر و مادر و اطرافیان بر کودک اثر می‌گذارد.

* طبقه اجتماعی چه نقشی در شکل‌ دهی این نوع ارزش‌ها دارد؟

در بررسی نقش طبقه اجتماعی، مکان سکونت، میزان عقب‌ماندگی یا رشد جامعه و ده‌ها متغیر می‌بینیم که  آثار این متغیر‌ها، رنج‌های کودکی،‌ نوجوانی و جوانی انسان را می‌سازند. در اثر آن رنج‌ها، گردن‌ نهی به ارزش‌ها و هنجارها نزد هر فرد یا فرد دیگری متفاوت می‌شود.

در نتیجه طیفی شکل می گیرد که می توان آن را طیف گردن نهی به ارزش‌ها و هنجارها و درونی و نهادینه کردن آنها نامید. در این طیف که قطبی از آن درونی و نهادینه کردن کامل و قطب دیگر آن فقدان اثرگذاری هنجارها و ارزش‌ها بر فرد است، دو سوی افراطی موضوع را می‌توان یافت که جنبه نظری دارند و در عالم واقع به ‌صورت مطلق واقعیت پیدا نمی‌کنند و همه انسان‌ها جایی بین این دو قطب از نظر درونی کردن ارزش‌ها و هنجارها قرار می‌گیرند.

مسئولیت‌پذیری فردی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی یکی از ارزش‌ها بر این طیف است و از قواعد حاکم برآن طیف تبعیت می‌کند.

* با این تفاصیل مسئولیت اجتماعی را چگونه تعریف می‌کنید؟

با توجه به کلیت شکل‌گیری و نهادینه و درونی شدن مسئولیت ‌پذیری فردی و اجتماعی در تعریف «مسئولیت‌ پذیری اجتماعی» باید گفت که این اصطلاح عبارت است از موقعیت یا واقعیت داشتن و ملموس شدن وظیفه‌ای برای برخورد با چیزی یا داشتن کنترل برشخص یا اشخاص دیگر آن‌گونه که جامعه تعریف می‌کند و از اجتماعی به اجتماع دیگر تا حدودی متفاوت است.

طوری که هرگونه برخوردی که جامعه آن را مناسب تعریف نکرده است به مسئولیت‌ناپذیری جان می‌بخشد. در نتیجه می‌توان گفت که مسئولیت ‌پذیری پاسخگوبودن ازسویی یا گلایه‌مندی ازسویی دیگر در برابر چیزی، عملی، رفتاری یا شخص و اشخاص است.

برخی از منابع، مسئولیت را وظیفه یا اجباری اجتماعی دانسته‌اند که در انجام رضایت‌بخش عمل یا تکمیل آن عمل خود را نشان می‌دهد.

بر این اساس، جامعه در برابر مسئولیت‌ناپذیری فردی و اجتماعی تحریم، تنبیه و در مقابل آنها در صورت پذیرش مسئولیت فردی و اجتماعی، پاداش در نظر گرفته است که اولین آنها ارضای شخصی و احساس درست عمل کردن است.

بدیهی است که مسئولیت به دلیل گسترده بودن حیطه آن، انواعی دارد که برخی از آنها عبارتند از: مسئولیت فردی، دسته‌جمعی، اجتماعی، مسئولیت حقوقی در مقابل وظایف حقوقی، مسئولیت رسانه‌ای، مسئولیت اخلاقی، مسئولیت حرفه‌‎‌ای، مسئولیت سیاسی، مسئولیت مدنی و … باید توجه داشت که مسئولیت با قدرت رابطه‌ای مستقیم دارد.

هرچه قدرت افزایش می‌یابد، مسئولیت فردی، حرفه‌ای،‌ اداری، اجتماعی، کسب و کاری و غیره نیز افزایش می‌یابد.

به بیان دیگر مسئولیت در تمامی عرصه‌های زندگی، سازمان‌ها و نهادها قابل ردیابی و تعریف است.

* در رابطه میان «منافع فردی»  و «منافع جمعی» آیا پذیرش مسئولیت اجتماعی به منزله از دست دادن بخشی از منافع فردی است؟

در تعریف مسئولیت اجتماعی، آن را چارچوبی اخلاقی می‌نامند. این چارچوب یادآوری می‌کند که هر موجودی چه فرد باشد چه سازمان و نهاد باشد، صرف‌نظر از حیطه، عملکرد، اهداف و غیره در کنار منافع فردی خود دارای وظیفه، کنش، رفتار یا عملی است که منافع کل جامعه را در بر می‌گیرد.

مشخص است که منافع فردی گاه با منافع کل جامعه در تضاد قرار می‌گیرد.

گذشتن از میزانی که به منافع فردی مربوط است، به معنای مسئولیت ‌پذیری اجتماعی است. گردن نهی به مسئولیت اجتماعی با مسئولیت‌پذیری اجتماعی و شرایط جامعه و توان و قدرت اخلاق عمومی رابطه ‌ای مستقیم دارد.

در شرایط تنزل اخلاق عمومی به دلیل رشد انواع فساد و همه‌ گیر شدن آن، میزان مسئولیت ‌پذیری اجتماعی نیز گاه به شدت کاهش می‌یابد. برهمین اساس یکی از مهم‌ترین عرصه‌های مسئولیت‌پذیری اجتماعی به اصحاب کسب و کار، شرکت‌ها، کمپانی‌های بزرگ و اقتصاد ملی اختصاص دارد.

* تعادل سودآوری در سازمان‌ها با منافع جامعه چگونه باید برقرار شود؟

در چند دهه اخیر این نکته برجسته شده است که اصحاب کسب و کار از کوچک‌ترین آنها تا بزرگ‌ترین و در سطح بین‌المللی یا شرکت‌های چند ملیتی باید بین فعالیت‌های متضمن سود و سودآوری و فعالیت‌هایی برای نفع جامعه تعادل برقرار سازند.

امروزه این تعادل بین منافع کسب و کاری و نظام‌های زیست‌ محیطی نیز بسیار مهم و پررنگ شده است. مفهوم خود تنظیمی یا آرایش فعالیت‌ها به صورت داوطلبانه در محیط‌های کسب و کار مطرح شده است تا نیاز به نظارت خارجی و تنبیه به حداقل رسد.

می‌توان نتیجه گرفت باید از شدت گرفتن تضاد بین منافع فردی، کسب و کاری، سازمانی و نهادی و منافع کل جامعه و محیط‌زیست، ممانعت به عمل آید، اما همیشه این امر داوطلبانه رخ نمی‌دهد. لذا آحاد مردم از سویی و دستگاه‌های نظارتی از سوی دیگر باید برای ارتقای مسئولیت‌پذیری اجتماعی دائماً تلاش کنند و سازوکارهای مناسبی را به شکل قانون یا ابزار دیگری سامان دهند و با ضمانت اجرایی همراه سازند.

* مسئولیت پذیری اجتماعی در جامعه چگونه اعمال می‌شود؟

بحث مسئولیت و مراقبت برای یکایک افراد جامعه مطرح است. هشیاری در زمینه مسئولیت ناشناسی حکومت نیز جزوی از مسئولیت و مراقبت افراد است. مسئولیت‌پذیری اجتماعی به دو صورت عمل می‌شود که اولی را غیرفعال و دومی را فعال گفته‌اند.

مسئولیت‌‌پذیری غیرفعال عبارت از انجام ندادن هرعملی است که به زیان جامعه و محیط ‌زیست منجر می‌شود. اما مسئولیت‌‌پذیری فعال عبارت است از انجام فعالیت‌های گوناگون که اهداف اجتماعی مثبت را تقویت و ارتقاء می‌بخشند و ارزشمند نیز تلقی می‌شوند.

درعین حال مسئولیت ‌پذیری اجتماعی امری است بین نسلی. زیرا نسل حاضر می‌تواند به اعمالی دست زند که نسل بعدی از آن زیان ببیند.

* مسئولیت پذیری اجتماعی را چطور می‌شود دسته بندی‌کرد؟

از چهار نوع مسئولیت ‌پذیری اجتماعی یاد شده است:

۱ـ مسئولیت‌پذیری محیط ‌زیستی در جهت پایداری محیط‌‌زیست که به شدت مورد تهاجم قرار گرفته است و در ایران شرایطی بحرانی دارد.

۲ـ مسئولیت‌‌پذیری نوع دوستانه

۳ـ مسئولیت‌‌پذیری درفعالیت‌های کسب و کار

۴ـ مسئولیت اقتصادی

* از چه راه‌هایی می‌توان مسئولیت‌پذیری را در جامعه افزایش داد؟

در مجموع از هفت طریق می‌توان مسئولیت‌‌پذیری را در جامعه افزایش داد:

۱ـ تعیین مأموریتی اخلاقی برای خود، سازمان‌ها، نهاد، محله، شهر و روستا و کل جامعه

۲ـ تعیین اهداف عملی و قابل حصول بدون زیان به جامعه و محیط‌‌زیست

۳ـ ارزش‌دهی و اهمیت‌دادن به افراد مسئول، نوآور با دیدی جامع و مثبت

۴ـ اهمیت دادن به نظر مردم یا عقل جمعی

۵ـ همکاری با افراد، سازمان‌ها و نهادهای مسئول و معرفی آنها به جامعه

۶ـ انجام امور خیریه‌‌ای

۷ـ یاری‌رسانی بین افراد، سازمان‌ها و نهادها.

* آیا طبق الگوی دورکیم جامعه ایران به سمت ذره‌ای شدن (اتمیک شدن) با ویژگی های

‌آنومیک حرکت می‌کند یا صرفا پررنگ شدن و غلبه جنبه‌های فردیت باعث سر باز زدن از مسئولیت اجتماعی شده است؟

مفهوم آنومی که سابقه‌ای بسیار کهن دارد و به دنیای باستان می‌رسد، دارای فراز و فرودهایی است. در دوره‌هایی آنومی مثبت تعریف شده است و در مواردی منفی.

امروزه جنبه منفی آن مطرح است. براساس مطالعات بنده، علوم فضایی (معماری و شهرسازی) و اجتماعی جامعه ایران وارد مرحله‌ای آنومیک شده است. گرچه جامعه‌‌شناسانی چون دورکیم، شرایط آنومیک را گذرا تعریف کرده‌اند ولی باور اینجانب آن است که در ایران با شرایط آنومیک پایدار شده روبروهستیم.

هر روز رقم‌های نجومی از فساد مطرح می‌شود، غارت منابع عمومی به حداکثر رسیده است، ساخت و ساز شهری کاملاً آلوده شده است و رشوه به سوی همه‌‌گیر شدن در حرکت است؛ در نتیجه اخلاق عمومی به نازل‌‌ترین سطح رسیده است.

* چرا افراد تا این حد دچار فساد می‌شوند؟

افراد به دو دلیل دچار فساد می‌شوند:

۱ـ به دلیل ناچاری و فقر و مشقت

۲ـ به دلیل زیاده ‌خواهی ناتمام و سیری‌ناپذیر.

بدیهی است که در چنین شرایطی، اخلاق فردی و جمعی تنزل فاحش می‌یابد و به تبع آن مسئولیت ‌پذیری کم‌ کم به ضد ارزش بدل می‌شود.

مردم همه روزه شاهد رفاه حداکثری افرادی هستند که با مسئولیت‌ناپذیری و صدمه جدی به جامعه، به اخلاق جامعه و به محیط‌‌زیست، به زندگی افسانه‌‌ای دست پیدا می‌کنند. در چنین شرایطی، اجتماعی شدن فرزندان جامعه دچار انواع تناقض و تضاد می‌شود و ارزش‌ها و هنجارها مهجور می‌‌مانند. گویی که گردن نهادن به ارزش‌ها و هنجارها سبب فقر و انزوا و تنبیه و … می‌شود.

* خطر اصلی این اتفاق برای جامعه چیست؟

خطر مهم آن است که گروه‌های مرجع و دستگاه حکومتی فاسد شود. در این صورت سرمایه اجتماعی عام که دو شکل پل زننده بین نهادها و سازمان‌ها و مرتبط ‌ساز دستگاه‌های مختلف برای هم‌افزایی است، از کار می‌افتد و سرمایه اجتماعی مافیایی رشد می‌کند. در این حالت قانون با ضمانت اجرایی همراه نیست و زیر پا‌گذاردن قانون، زرنگی و نوعی موفقیت به حساب می‌آید.

تنها راه نجات از این وضعیت، مبارزه جدی با فساد همه ‌گیر است. اما خطر بزرگ‌تر و اصلی آنجاست که در جامعه‌‌ای، سازمان‌های نظارتی خود درگیر فساد شوند.

* پس از این همه تأکید بر نیاز جامعه به مسئولیت‌پذیری افراد، خوب است که به عنوان جمع‌بندی این گفتگو، راهکاری برای حفظ و تقویت مسئولیت‌پذیری ارائه دهید.

برای تقویت مسئولیت ‌پذیری افراد جامعه، نهادهای مختلف از خانواده گرفته تا رسانه‌های جمعی به ویژه رسانه ملی نقش حیاتی دارند که تقریباً همه آنها با ناکارآمدی جدی روبرو هستند. برخی از منابع و متون، راه افتادن جنبش‌های اجتماعی اصلاحی را راهکار مناسبی تعریف کرده‌اند.

* سپاس از شما و نظراتی که در میان گذاشتید.

منبع: روزنامه اطلاعات/ 10 دی ماه 97/ ضمیمه جامعه

همزیستی نیوز – امروزه خیلی دور از انتظار نیست که یکی از حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ که همه روزه در گوشه و کنار جامعه ما روی می دهد دامن کسانی را بگیرد که نه تنها خودشان هرگز انتظار آن را ندارند بلکه به مخیله دیگران نیز افتادن این اتفاق به هیچ عنوان خطور نمی کند.

سانحه غم انگیز و دلخراش بریدن ترمز اتوبوس سرویس دانشجویان واحد علوم و تحقیقات تهران دانشگاه آزاد اسلامی و تصادم شدید آن با بلوک بتونی رها شده در محوطه چمن دانشگاه که منجر به فوت حداقل هشت دانشجوی مقاطع فوق لیسانس و دکتری این دانشگاه و پدر یکی از این دانشجویان و راننده سرویس و همچنین مصدومیت شدید تعداد قابل توجهی دیگر از دانشجویان شد از این دست حوادثی است که هم خود این قربانیان بی گناه و هم دیگران اصلا انتظارش را نداشتند.

اما اینکه حادثه ای از این دست اولا در داخل شهر و آن هم در پایتخت و دوما در محیطی مانند دانشگاه که قاعدتا عصاره های فهم، شعور، تدبیر، درایت و آینده نگری باید امور آموزشی، برنامه ریزی و اجرایی آن را بعهده بگیرند، اتفاق می افتد، گویای واقعیات تلخی است که افکار عمومی را قبل از اینکه به جنبه اتقاقی بودن این حادثه سوق بدهد به جنبه مدیریتی آن جلب می کند.

اگر حادثه ای از این دست در منطقه ای دورافتاده و گمنام کشور برای اقشاری معمولی بیافتد که طبق اطلاع رسانی رسمی کشور موارد آن الا ماشاء الله کم هم نیست، کمتر احساسات و افکار عمومی را جریحه دار می کند که شاید تعدد و استمرار این گونه حوادث دلیلی برعادی شدن آنها می تواند باشد، اما این حادثه اخیر بخاطر ماهیت و مکان و زمان آن، مقوله ای کاملا جدا از همه حوادث مشابه در کشور است و پر واضح است که مسئولان و مسببان این حادثه تلخ باید پاسخگوی سوء مدیریت خود در قبال آن باشند.

گرچه انتظار پاسخگویی از کسانی که عادت کرده اند به افکارعمومی پشت بکنند و خود را بری از هرگونه مواخذه و پاسخگویی می دانند چندان معقول به نظر نمی رسد، اما این حقیقت قابل کتمان نیست که امروزه به برکت شبکه های اجتماعی در فضای مجازی، فرار از مسئولیت برای هیچکس چندان عاقبت مطمئنی نداشته و ندارد.

درهر صورت پرپر شدن هشت نفر از دانشجویان بی گناه واحد علوم و تحقیقات تهران دانشگاه آزاد و مصدومیت شدید تعداد قابل توجهی دانشجوی دیگر در حادثه اسفناک هفته گذشته سئوالات بزرگی را برای افکار عمومی مطرح کرده است که شاید مسئولان ذیربط و حامیان سیاسی و جناحی آنها، به این سئوالات برچسب سیاسی و جناحی بزنند و خود را موظف به پاسخگویی ندانند، اما این سئوالات اگر هم از سوی رقبای سیاسی این مسئولان مطرح می شود از این واقعیت نمی شود فرار کرد که 10 انسان بی گناه با عقبه ای انسانی بزرگ شامل خانواده، دوستان، همکلاسی ها، هم دانشکده ای ها، هم دانشگاهی ها، همشهری ها و هم وطنان داغدیده پرچمدار این سئوالات هستند و تا رسیدن به پاسخ های قانع کننده حداقل برای جلوگیری از تکرار این گونه فجایع از پای نخواهند نشست.

10 سئوال

* حادثه دلخراش دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات يا همان مجموعه زورو (Z)  که نخستین سازه‌اي است که از دورترين نقطه جنوب تهران ديده مي‌شود، مجموعه‌ای است که ساخت آن با ابهامات و پرسش‌هاي فراواني مواجه است. 10 پرسش‌ اساسی  در این خصوص عبارتند از:

  • اراضي مذكور در اصل چگونه به تملك دانشگاه آزاد درآمده است؟ آيا شاكي دارد يا خير؟
  • چرا اين مجموعه روي گسل زلزله ساخته شده‌؟
  • چرا در بالاي ارتفاع ۱۸۰۰ متري ساخته شده؟ ساختن بنا در هر دو مورد بالای

         1800 متر و روی گسل زلزله غير قانوني ‏است.

  • مبلغي كه براي هر ترم از دانشجويان برای اياب و ذهاب داخل محوطه گرفته مي‌شود جمعا چقدر است و چقدر آن به ‏اتوبوس‌داران داده شده و مابقي كجا رفته است؟
  • چرا پروژه حمل‌ونقل با سيم و كابين كه همه كارهايش اجرايي و هزينه و نصب شده، متوقف شد؟
  • چرا به اعتراضات مكرر شفاهي و كتبي دانشجويان درباره خطرات حمل‌ونقل در اين شيب زياد و اتوبوس‌هاي فرسوده توجه ‏نشده است؟
  • چرا در مورد اتفاق روز پيش از این فاجعه و در همين مسير كه يك اتوبوس ديگر ترمز بريده بود، رسيدگي نشده است؟
  • چرا به دروغ اعلام كردند كه راننده سكته كرده است؟
  • چرا در آن‌جا بيمارستان دانشگاه آزاد ساخته شده است، در حالي كه روي گسل زلزله قرار دارد؟

    10 - چرا اين بيمارستان نتوانسته است خدمات قابل قبول و حداقلي به مصدومان و مجروحان اين حادثه دردناك بدهد؟ مشكل بیمارستان ‏چه بوده است که مصدومان را با یک ساعت زمان به بیمارستان دولتی داخل شهر آورده‌اند؟

*روزنامه شهروند

 

 

سمیه میرزایی: 

مشاهده هر شکلی از خشونت ولو به ظاهر کم اهمیت‌ترین آن‌ها در مدارس، به عنوان اصلی‌ترین و مؤثرترین هسته آموزش‌های مورد نیاز زندگی سالم، نگران‌کننده و مستلزم ریشه‌یابی و مقابله با ریشه‌های خشونت است. اساسا انتظار آن است که خشونت‌های خارج از مدرسه هم در بزرگ‌ترین و فراگیرترین نهاد آموزشی، ریشه‌یابی و حل و فصل شوند.

در کنارهمه عواملی که آنها را زمینه‌ساز خشونت در مدارس می‌دانند، مانند عوامل خانوادگی شامل ناسازگاری والدین، جدایی والدین بر اثر طلاق، محرومیت از نعمت پدر یا مادر، خشونت

والدین، خشونت دیگر اعضای خانواده، بیماری یکی از اعضای خانواده، اشتغال والدین، تبعیض، فقدان تربیت اخلاقی و کمبود محبت و عاطفه‌؛ عوامل محیطی مانند فرهنگ محله و کوچه، عوامل رسانه‌ای شامل ماهواره‌ها، فضا‌های مجازی، فیلم‌های خشن و جنگی، عوامل فردی مانند حسادت، خودمحوری و خودکامگی، کمال‌خواهی‌های نامطلوب، ضعف در خودباوری و اعتماد به نفس و عوامل اجتماعی و طبیعی مانند جنگ و آوارگی‌ها، زلزله، سیل و شکست‌های اقتصادی، یکی از اصلی‌ترین دلایل بروز خشونت، گفتگو نکردن و اساسا نبود مهارت گفتگو در تمامی سطوح بین والدین و فرزندان، دانش‌آموزان و اولیاء مدرسه و اولیاء خانه و مدرسه‌اند.

اخیرا نسل چهارمی‌ها در نشستی با وزیر آموزش و پرورش و معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده به بیان دغدغه‌هایشان در حوزه قطع گفتگوی بین نسلی در جامعه و خانواده پرداختند که خود زمینه‌ساز بروز هر شکلی از خشونت است.در لا به لای صحبت‌های آنان، هر چند انتقادات صریحی نسبت به سیستم آموزشی و خصوصا محتوای کتاب‌های درسی و کنکورزدگی نظام خانواده و نظام آموزشی مطرح شد، اما آنها بی‌واهمه از حضور در مقابل مسئولان، حرف‌هایی زدند که اکثر آن سخنان را می‌توان از زبان کارشناسان امر تعلیم و تربیت شنید. اینکه چرا گفتگو میان نسل‌ها کم شده است؟ چرا مسئولان در تدوین طرح‌ها به خطا می‌روند؟

دانش‌آموزان، دلایل مختلفی از جمله رواج فضای مجازی را یکی از اصلی‌ترین دلایل قطع این گفتگو می‌دانند و از آسیب‌های آن می‌گویند.

نای حرف زدن نیست

زهرا، دانش‌آموز منطقه هجده می‌گوید: در حال حاضر تک فرزندی رواج پیدا کرده است و پدران و مادران خودشان درگیر فضای مجازی هستند. در چنین وضعیتی انتظار دارید بچه‌ها به سمت فضای مجازی سوق پیدا نکنند؟

از طرف دیگر گاهی نوجوان فکر می‌کند درک نمی شود، پس بهتر است اصلا سکوت کند و حرفی نزند. پدری که صبح زود از خانه خارج می شود برای کسب درآمد دیگر وقتی به خانه می‌رسد نای حرف زدن و حرف شنیدن ندارد. از نظر من درگیری‌های فکری ناشی از مشکلات اقتصادی، اصلی‌ترین مانع گفتگو میان والدین و دانش آموزان است.

فاطمه، دانش‌آموز پایه یازدهم منطقه هشت است که تحمیل سلیقه‌ها از سوی والدین را تیتر اصلی سخنان خود قرار می‌دهد و معتقد است: پدران و مادران ما هم در دوران جوانی خود درگیر مشکلاتی بوده‌اند، اما موضوع این است که آنها درگیر مشکلاتی که ما امروز داریم، نبوده‌اند. ما باید به تجربه آنها احترام بگذاریم درحالی که تجربه‌های ما زمین تا آسمان فرق دارد. زودجوشی والدین هم مزید بر علت می‌شود تا آنها که درگیری‌های کاری و اقتصادی دارند وقت نکنند به مهم‌ترین نیاز جوان که محبت است برسند. والدین باید به عنوان یک دوست در کنار ما باشند تا شرایط ما را درک کنند در غیر این صورت با مقایسه‌کردن فرزندشان با دیگر بچه‌ها که نمی‌توان گفتگو کرد.

نقشه راه همه والدین

مرتضی، دانش‌آموز پایه دوازدهم است. به قدری حرف دل دوستانش را می‌زند که بیش از همه از سوی آنان مورد تشویق قرار می‌گیرد. به باور او، ما دانش‌آموزان موش آزمایشگاهی شده‌ایم و همه، ایده‌های جدید را روی ما پیاده کرده‌اند و از این بابت ناراحت هستیم. کاش در یک نشست، وزیر آموزش و پرورش به انبوه مشکلات ما خصوصا در پایه دوازدهم گوش دهند. در حال حاضر والدین یک نقشه راه دارند و فقط هم به همان اعتماد دارند و آن درس خواندن و دانشگاه رفتن است. حالا یک‌بار مهندسی مد می‌شود و روز دیگر پزشک شدن! سیستم آموزشی هم درگیر این مد می‌شود. برخی دانش‌آموزان در همین مسیر به خودکشی می‌رسند. این میزان اضطرابی که امروز دانش‌آموزان پایه دوازدهم دارند بعدها خود را نشان خواهد داد. اینجاست که می‌گوییم والدین، مشکلات ما را درک نمی‌کنند. ضمن آنکه در این نقشه راه، تمامی هوش‌های دیگر از جمله هوش موسیقایی یا معنوی نادیده گرفته می‌شود.

در این میان مواجه سریع ما با تغییرات تکنولوژی هم مزید بر علت شده و فاصله بیشتری میان والدین و فرزندان ایجاد می‌کند. آموزش و پرورش هم که قدیمی است و تفکرش مانند والدین است.

آقای وزیر! شما اطلاع دارید درسی به اسم «تفکر و سبک زندگی» در مدارس روخوانی می‌شود و ما فقط زیر مباحث این کتاب خط می‌کشیم تا برای امتحان حفظ کنیم؟ چرا معلمان شایسته این درس را تدریس نمی‌کنند و ساعات این درس برای ریاضی و حسابان خرج می‌شود؟

دانش‌آموز دیگری که در سال چهارم تجربی در یکی از مدارس منطقه پنج درس می‌خواند، می‌گوید: امروز من که پایه دوازدهم تحصیل می‌کنم می‌دانم دانش‌آموزی که در پایه دهم تحصیل می‌کند با من فرق دارد. دغدغه‌هایش و نیازهایش با من متفاوت است. حالا آیا من نباید فرقی با پدر و مادرم داشته باشم؟ برای همین است که می‌گویم ما مشکلات همدیگر را درک نمی‌کنیم چون ما این تفاوت را درک نمی‌کنیم. اگر هم قرار باشد از والدین مان دور شویم باید به سمت دوستان و فضای مجازی برویم؛ چاره ما چیست؟ فضای مجازی یک چاقوست و دولبه دارد. من می‌توانم در لبه تیزش راه بروم یا نه؟

اینجاست که در مدارس به جای مشاور تحصیلی باید مشاور خانواده قرار بگیرد. اینجاست که درس سواد رسانه‌ای نباید در پایه دهم که دیگر کار از کار گذشته است تدریس شود. جالب آنکه هنوز هم کتاب‌های این درس به دستمان نرسیده!

کتاب سواد رسانه‌ای و مسائلی که تدریس این کتاب توسط نیروهای متخصص به همراه دارد، موضوع مشترک خیلی از بچه‌هاست. تأکید بچه‌ها روی این کتاب بیشتر به این دلیل است که می‌تواند دانش‌آموزان را با آسیب‌های فضای مجازی و مشکلاتی که مانع گفتگوی والدین و فرزندان می‌شود، آشنا کند.

ریحانه، دانش‌آموز پایه دهم با اشاره به همین موضوع می‌گوید: من دانش‌آموز پایه دهم دوره دوم متوسطه رشته علوم انسانی هستم، اما هنوز کتاب سواد رسانه‌ای را دریافت نکرده‌ام. از نظر من، یکی دیگر از موضوعاتی که به شکاف گفتگوی بین نسلی منجر می‌شود، ازدواج‌های دیرهنگام است که به اختلاف سنی بچه‌ها و والدین‌شان منجر شده و فضای مجازی هم دغدغه این روزهای نوجوانان و خانواده است.

موضوع این است که ما درگیر فضای مجازی نمی‌شویم بلکه درگیر افراد در فضای مجازی می‌‌شویم. به همین دلیل معتقدیم مسائل بنیادین مثل سواد رسانه‌ای باید از سنین پایین کار شود.

سید مهدی، دانش‌آموز پایه دوازدهم است و مثل خیلی دیگر از دوستانش، بازهم به مشکلات اقتصادی مردم و ردپای پررنگ آن در پرخاشگری‌ها و کم‌شدن گفتگوها اشاره دارد: مشکلات اقتصادی و گران‌شدن تفریحات ساده‌ای مثل سینما، تئاتر وکتاب برای من نوجوان، باعث شده‌اند با ماهی ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان بسته اینترنت بخرم و وقتم را آنجا پر کنم. پیشتر تک فرزندی نبود و در خانواده ارتباطات بسیاری وجود داشت. الان جای برادرها و خواهرها را فضای مجازی گرفته است.

دریافت کننده‌های مدرک

مهتاب، دانش‌آموز پایه یازدهم تجربی و نماینده مجلس دانش‌‌آموزی است. از نظر او نظام آموزشی جذاب نیست و با مسائل عینی نوجوانان ارتباطی ندارد. درس‌ها کلی‌گویی‌هایی هستند که دانش‌آموزان فقط باید آنها را حفظ کنند و در نهایت با از دست دادن عزت نفس‌شان به یک دریافت کننده مدرک تبدیل شوند. با اتمام صحبت‌های دانش‌آموزان، وزیر آموزش و پرورش و معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهوری در امور زنان و خانواده هم حرف‌هایی می‌زنند از جنس همان حرف‌هایی که به قول یکی از بچه‌ها در همه این سال‌ها مسئولان گفته‌اند و مردم هم فقط شنیده‌اند! و باز به قول همان بچه‌ها، اوضاع تغییری نخواهد کرد مگر آنکه یک ‌بار مردم بگویند و مسئولان فقط بشنوند.

عکس تزئینی است

 

 همزیستی نیوز -  اخیرا رییس سازمان امور استخدامی کشور گفته که از سه میلیون و 200هزار نفر بیکار رسمی در کشور تنها سه درصد یعنی 96هزار نفر امکان جذب شدن در بدنه دولت را دارند و برای 97درصد بقیه یعنی سه میلیون و 104نفر جایی در دولت نیست.

جمشید انصاری، به نقل از تسنیم،  این را هم گفته که 30درصد این بیکاران رسمی(متقاضیان اشتغال) یعنی 960هزار نفر دارای تحصیلات تکمیلی فوق لیسانس و دکتری هستند و در مجموع 50درصد این بیکاران یعنی یک میلیون و 600هزار نفردارای تحصیلات دانشگاهی هستند.

این آمارها گویای حقایق تلخی است، تلخ از این نظر که مدعیان مدیریت و اصلاح دنیا امروز در قبال این آوارعظیمی که بر سر این مردم  فرو نشاندند دم برنمی آورند و با فرافکنی و دادن ادرس غلط نسبت به این بحران عظیم اجتماعی بی اعتنایی می کنند، غافل از اینکه بیکاری در زیر پوست جامعه، اساس و بنیاد جامعه را در حال نابود کردن است.

اگر در بحران بیکاری صرفا به بیکاری اقشار تحصیل کرده بپردازیم و اقشار دیگر را فعلا کنار بگذاریم این سئوال را می توان مطرح کرد که آیا همان کسانی که تیشه به ریشه دانشگاه زدند مقصران اصلی بروز بحران بیکاری مخصوصا بیکاری تحصیل کردگان هم هستند؟

بطورقطع افراد و مجموعه هایی که با عملکرد خود علم و دانش را در این جامعه از محتوا خالی کردند، غیر از اینکه کیفیت تولیدات مادی و معنوی را در همه بخش ها خدشه دار کردند و مشکلات متعددی را بر مردم تحمیل کردند، به بیکاری میلیون ها نفر از جوانان این مملکت که با هر زحمتی مدرک دانشگاهی را به امید یافتن یک شغل مرتبط با مدرکشان اخذ کرده بودند، دامن زدند.

رئیس سازمان امور استخدامی کشوردر ادامه، معضل بیکاری را نتیجه برنامه ریزی غلط دانشگاه ها دانسته و گفته است: مشکل اصلی خروجی دانشگاه‌ها است؛ به طوری که تعداد دانشجویان دوره تکمیلی ایران به اندازه آمریکا است. در حالی که جمعیت ما تقریبا یک سوم این کشور است.

این مسوول یادآور شد: دولت قصد دارد تعدادی از فارغ التحصیلان دانشگاهی را با آموزش مهارت‌های کاربردی در برخی از مراکز صنعتی بکار گیرد ولی این طرح آنطور که باید جا نیفتاده است.

بیکاری در کدام رشته های تحصیلی بیشتر است؟

بیشترین نرخ بیکاری به رشته های تحصیلی حفاظت محیط زیست، علوم حیاتی، معماری و ساختمانی، علوم فیزیکی اختصاص دارد و همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به گروه بهداشت است.

به گزارش تسنیم، در بین گروه های عمده رشته تحصیلی، بیشترین نرخ بیکاری به ترتیب مربوط به گروه های « حفاظت محیط زیست»(37.5 درصد)، علوم حیاتی(زیستی)،(28.4درصد) و« معماری و ساختمان (سازی)،(26.2 درصد) و « علوم فیزیکی(طبیعی)» (25.7 درصد) می باشد. همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به گروه «بهداشت» (87 درصد) است.

 از کل جمعیت دارای تحصیل عالی  یا درحال تحصیل دوره های عالی کشور ،52.6 درصد را مردان تشکیل داده اند که از این میزان 70.7 درصد فعال (86.5 درصد شاغل و 13.5 درصد بیکار) و 29.3 درصد غیر فعال اقتصادی می باشند.

 از کل جمعیت دارای تحصیلات عالی و یا در حال تحصیل دوره های عالی کشور،47.4 درصد را زنان تشکیل داده اند که از میزان 41.6 درصد فعال ( 69.61درصد شاغل و 30.4 درصد بیکار) و 58.4 درصد غیرفعال اقتصادی می باشند.

براساس همین نتایج بالاترین نرخ بیکاری جمعیت فارغ التحصیل یا در حال تحصیل دوره های عالی به ترتیب به استان های کرمانشاه (36.2 درصد)،چهارمحال و بختیاری(27.1 درصد ) و کرمان (25.7 درصد ) اختصاص دارد. همچنین کمترین نرخ بیکاری مربوط به استان قم (11.3درصد ) می باشد.

بیشترین نرخ بیکاری متعلق به کدام استان می‌باشد؟

اشتغال و بیکاری از جمله موضوع های اساسی اقتصاد هر کشور می باشد، به گونه ای که  افزایش یا کاهش بیکاری، به عنوان یکی از شاخص های توسعه یافتگی جوامع تلقی می شود. نرخ بیکاری یکی از شاخص هایی است که برای ارزیابی شرایط اقتصادی کشور مورد استفاده قرار می گیرد. در چند سال اخیر به دلیل افزایش تعداد متقاضیان کار از یک سو و کاهش عرضه کار از سوی دیگر، این نرخ همواره رو به افزایش بوده است.

به گزارش تابناک، در مورخه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ مرکز آمار ایران چکیده نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در تابستان ۹۷ را منتشر کرد. این نتایج نشان می‌داد که در تابستان ۹۷ نرخ بیکاری با رشدی ۰.۷ درصدی در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته به ۱۲.۲ درصد رسیده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که کمترین نرخ بیکاری در تابستان ۹۷ متعلق به استان همدان بوده است.

بعد از استان همدان، در رتبه دوم کمترین نرخ بیکاری استان ها، مشترکاً دو استان سمنان و زنجان با نرخ بیکاری 7.1 درصد ایستاده اند. جایگاه سوم بدین لحاظ نیز  به استان اردبیل با نرخ بیکاری 7.5 درصد تعلق دارد. بیشترین نرخ بیکاری در تابستان 97 هم به استان کرمانشاه با نرخ بیکاری 16.4درصد تعلق گرفته است. بعد از این استان، دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد به ترتیب با نرخ های بیکاری 15.6 درصد و 15.5 درصد قرار دارند. نرخ بیکاری در 14 استان کشور از میانگین نرخ بیکاری در کل کشور بالاتر و در 17 استان کشور از میانگین نرخ بیکاری در کل کشور پایین تر بوده است.

قانون کار، مانع توسعه اشتغال

اما اینکه چرا جوانان پاک طینت ایرانی در طول این چند دهه اخیر به رغم زحمات شان و داشتن علاقه و استعداد بعد از فارغ التحصیلی در پست های مناسب و با درآمد مکفی اشتغال پیدا نکردند و بهترین اوقات زندگی شان را که می توانستند هم برای خود و خانواده شان و هم برای جامعه مثمر ثمر باشند در پشت سد عظیمی به نام معضل بیکاری از دست دادند، غیر از برنامه ریزی غلط آموزشی که از سوی بالاترین نهادهای مسئول انجام شد و مراجع نظارتی هم بخصوص مجلس تنها به نظاره نشست و به وظیفه قانونی خود عمل نکرد، مهم ترین مانع توسعه اشتغال به نظر بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران اقتصادی و اجتماعی، وجود قانونی به نام قانون کار بود که در سال های اولیه انقلاب به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و به قول معروف سنگی توسط نمایندگان وقت مجلس به درون چاهی انداخته شد که تا به امروز کسی پیدا نشده تا بتواند این سنگ را که بعد از گذشت چند دهه بزرگتر و سنگین تر شده است، از چاه بیرون بکشد.

این قانون که به علت شرایط روحی روانی خاصی که در جامعه به علت انقلاب حاکم شده بود با یک  رویکرد احساسی غیرعلمی و غیر اقتصادی وضع و به اجرا گذاشته شد نه تنها محملی برای حمایت از قشر کارگرنشد بلکه به نام حمایت از کارگر زمینه تعطیلی مراکز و موسسات تولیدی و اقتصادی کشور را فراهم ساخت، همان مراکز و موسساتی که حیات و تداوم زندگی طبقه کارگر مرهون تثبیت و تداوم فعالیت آنهاست.

در همه عالم، این، یک اصل پذیرفته شده ای است که کارگر و کارفرما لازم و ملزوم یکدیگرند وهرگونه دخالت نیروی سوم جزاینکه تعادل این دو را به هم می زند نتیجه دیگری نخواهد داشت، ولی متاسفانه وضع کنندگان قانون کار، این معادله طبیعی را با دخالت دادن دولت در روابط بین این دو به هم زدند  و عرصه تولید و اشتغال را از همان اول دچار تنش های بی سرانجامی کردند که تبعات وحشتناک اقتصادی و اجتماعی آنها تاکنون بر گرده ملت سنگینی می کند.

گزارش: صاحب جمال رحیمی

همزیستی نیوز - سال های سال است که مردان و جوانان بسیاری در خراسان شمالی به علت فراهم نبودن فرصت های اشتغال و کارآفرینی در زادگاه خود رنج مهاجرت را بر جان خریده اند و هر ساله با هدف بدست آوردن کار به کلان شهرها مهاجرت می کنند.

به گزارش عصر اترک، مهاجرت همیشه دلتنگی‌های خودش را دارد و رفتن به غربت هم غم‌های خودش را؛ اما مهاجرت‌هایی که به کارگری در شهری دیگر و به دور از خانواده ختم می شود حواشی و مشکلات خاص خودش را دارد.

بخش جرگلان از توابع شهرستان راز و جرگلان با 46 روستا و 30 هزار نفر جمعیت یکی از مناطق مرزی و محروم خراسان شمالی است که از هر خانواده یک یا چند نفر مجبور هستند برای تامین هزینه های زندگی به مرکز استان و یا تهران و سایر شهرها مهاجرت کنند.

اهالی این خطه که از قوم ترکمن هستند، علاوه بر غنای فرهنگی و هنری از پیشینه تولیدات سنتی از جمله تولید "نخ ابریشم" با انجام "نوغان‌داری"، بافت فرش‌های ابریشمی با نقوش خاص قوم ترکمن و لباس‌های ابریشمی ترکمنی و نمدبافی و همچنین کشاورزی، دامداری و پرورش اسب ترکمن برخوردار هستند.

فرصت‌های اشتغال خطه‌ای با چنین پیشینه غنی به صورت بالقوه می تواند همانند یک چاه نفت برای بخش جرگلان و استان خراسان شمالی منبع ثروت سازی باشد که به علت بی توجهی و غفلت دست اندرکاران همچنان به عنوان یک فرصت بالقوه عظیم اقتصادیِ رشد نیافته باقی مانده اند.

سال های سال است که زیر ساخت های رشد و توسعه این فرصت های بالقوه اشتغال زا و کارآفرین این خطه، در پله نخست در جا می‌زنند و موجب شده است که اغلب مردان و جوانان این روستاها که هر یک از آنان می‌توانند یک نیروی کارآفرین استان خراسان شمالی باشند برای به دست آوردن کار، کسب درآمد و تامین هزینه های زندگی به تنهایی و یا همراه با خانواده‌هایشان، رنج و تلخی کوچ از زادگاه و مهاجرت را به جان بخرند و از ریشه خود دل برکنند و به دیگر استان‌ها و کلان شهرها مهاجرت کنند. اما همیشه رویای بازگشت به ریشه و زادگاه خود را دارند.

البته این در حالی است که هنوز با وجود گذشت سال ها، در بخش جرگلان امکان بازگشت مهاجرانش فراهم نشده است.

نان خالی برای خوردن هم ندارند اگر...

یک عضو شورای روستای « دویدخ » در بخش جرگلان در این باره می گوید: روستای دویدخ دوهزار و 500 نفر جمعیت دارد که از هر خانواده دویدوخی یک، دو و یا سه نفر در تهران کار می کنند.

« یازقلیچ فروزش » با اشاره به اینکه زمین کشاورزی در این روستا کم است و با ادامه کاهش بارندگی ها و استمرار خشکسالی ها در این شهرستان، دیگر، فعالیت کشاورزی و دامداری پاسخگوی نیاز مالی خانواده های ساکن در این روستا نیست، می‌افزاید: همین مسئله موجب مهاجرت مردان 18 تا 35 سال این روستا به استان تهران و دیگر استان ها شده است تا کارگری کنند و معاش خانواده های خود را تامین کنند.

فروزش تصریح می‌کند: مردان روستا اگر مهاجرت نکنند تا شغلی بدست آورند، دراین وضعیت گرانی، خانواده های آنان نان خالی هم برای خوردن به دست نمی آورند که البته یارانه هم جوابگوی خرج خانواده هایشان نیست.

برای ماندن در روستا  باید چند شغله باشی

« اسماعیل درخشان » عضو شورای اسلامی روستای « یکه سعود » بالا نیز درباره مهاجرت مردان روستا به کلان شهرهای با هدف کار پیدا کردن، می گوید: روستای یکه سعود ۲۵۰ خانوار با دو هزار نفر جمعیت دارد و از هر خانواده یکه سعودی، یک نفر از اعضای خانواده آنان در تهران کار می کند که البته عده ای از این جوانان نیز با خانواده های خود مهاجرت کرده اند.

وی می افزاید: از 250 خانوار یاد شده در این روستا، ۱۲۵ خانوار آن به علت درآمد کم و برای پیدا کردن کاری با درآمد بالاتر به بجنورد کوچ کرده اند و در آنجا زندگی می کنند.

درخشان در ادامه یادآور می‌شود: اهالی روستای "یکه سعودِ" بالا با مشکل کم آبی برای کشاورزی و مراتع محدود برای تعلیف دام‌هایشان مواجه‌اند که همین مسئله نیز موجب شده تا فعالیت دامداری و کشاورزی در این روستا توسعه پیدا نکند.

 وی همچنین می‌گوید: در حال حاضر دختران این روستا مانند گذشته به علت قیمت پایین قالی، دیگر قالی نمی‌بافند و اغلب آنها به تحصیل مشغول هستند.

وی می افزاید: برخی از مردان این روستا هم سعی کرده اند با سرمایه اندکی که از محل کارکردن در تهران به دست آورده اند در این روستا مغازه ای باز کنند تا برای خود شغلی را دست و پا کنند اما آنان از این محل نیز درآمد کافی به دست نمی آورند.

درخشان در ادامه تصریح می کند: هر کسی که بخواهد در روستا بماند باید برای خود چند شغل داشته باشد.

وی همچنین درباره مشکلات کار کردن جوانان خطه راز و جرگلان در استان تهران نیز بیان می کند: بعضی مواقع کارفرمایان دستمزد این مردان کارگر را به موقع نمی پردازند و این مردان با کار زیاد، نخوردن مواد غذایی مناسب، نداشتن استراحت کافی دچار بیماری هایی از جمله سوء تغذیه، دیسک کمر، کمبود کلسیم و... شده اند.

اقتصاد جرگلان با کارگری در تهران می‌چرخد!

محمد رضا نوروزی جوان ۲۹ ساله جرگلانی که از ۱۲ سالگی در استان تهران کار کرده و مدرک فوق دیپلم خود را در کنار کار کردن، گرفته است، می‌گوید: من اهل روستای "بک پولاد" از توابع بخش جرگلان هستم. این روستا در حدود چهار هزار نفر جمعیت دارد که نزدیک به هزار و 500 نفر از آنان در استان تهران کار می کنند.

وی می افزاید: اولین نفری که از هر روستا برای پیدا کردن کار به استان تهران رفته و مشغول به انجام یک کاری شده است بقیه جوانان آن روستا هم به دنبال او رفته‌اند و در همان کار مشغول شده اند.

نوروزی با بیان اینکه برای کارکردن اغلب تنها به استان تهران می روم، عنوان می‌کند: من نیز در استان تهران کارهای زیادی از جمله کار در ساختمان‌سازی، رستوران، دست فروشی و مسافر کشی انجام داده‌ام.

وی همچنین با بیان اینکه قلبش در جرگلان است و دوست دارد به دیار خودش برگردد، می‌گوید: بیکاری در شهرستان راز و جرگلان بیداد می‌کند و این رویایش فعلا برآورده  نخواهد شد.

به گفته وی در فصل زمستان همسرش را با خودش به استان تهران می‌برد چون در فصل زمستان نفت به اندازه کافی در جرگلان وجود ندارد و همسرش تنهاست و او برای تهیه نفت با مشکل مواجه می‌شود.

وی در بخشی دیگر از این گفت و گو با بیان اینکه در حال حاضر اقتصاد جرگلان با کارکردن اهالی آن در استان تهران می‌چرخد و اغلب جوانان این خطه سرمایه اولیه خود را با کار در استان تهران به دست می آورند،  می افزاید: برخی از این جوانان جرگلانی مهاجرت کرده به استان تهران، با کار کردن، سرمایه‌ای بدست آورده و در همان استان برای خودشان اشتغال زایی کرده اند.

بزرگ شدن فرزندان‌ مان را نمی‌بینیم

محمد رضا نوروزی در عین حال درباره مضرات کار در استان تهران نیز می گوید: در دورانی که مردان این خطه به دور از خانواده‌های شان مشغول به کار هستند، نمی توانند بزرگ شدن فرزندان خود را ببینند و تمامی مسئولیت تربیت فرزند بر عهده مادر است.

وی  می افزاید: در شادی ها و غم های اقوام و هم روستایی های مان نمی توانیم حضور داشته باشیم و این وضعیت باعث افسردگی مان می شود.

با این وجود، نوروزی خاطرنشان می‌کند: اخیرا برخی از این مردان جرگلانی مهاجرت کرده به استان تهران با خرید یا اجاره خانه، خانواده خود را نیز به استان تهران می برند، اما با توجه به اینکه هزینه زندگی در آنجا زیاد است، خانواده هایی را هم می شناسم که نتوانستند اجاره خانه را بپردازند و صاحب خانه نیز اثاث منزل آنان را در کوچه گذاشتند. متاسفانه هرساله مردان زیادی که از این شهرستان در استان تهران کار می کنند در حین کار بر اثر بروز حوادث ناشی از کار یا از ساختمان سقوط کرده اند و آسیب دیده اند یا معلول شده‌اند.

وی تصریح می کند: جرگلان مهد چندین صنعت بالقوه از جمله فرش، اسب و گردشگری است اما هنوز آنچنان که باید و شاید امکان رشد این فرصت‌ها در این شهرستان مهیا نشده‌ است و مردم بهره چندانی از این فرصت های ثروت‌ساز نبرده‌اند.

نوروزی توصیه می کند: جوانان این خطه به دنبال کسب آموزش های فنی و حرفه ای باشند همچنین آنانی که می خواهند کشاورزی و دامداری را ادامه دهند، تلاش کنند با کسب آموزش، شیوه های کشاورزی و دامپروری صنعتی را جایگزین روش های سنتی کنند.

مهاجران هوای بازگشت دارند

یکی از اهالی روستای گرکز شهرستان راز و جرگلان نیز که طی مدت ۲۴سال گذشته در استان تهران زندگی کرده است، می گوید: در یک شرکت رنگ سازی در استان تهران کار می کنم که ۴۵ الی ۵۰ نفر از نیروهای این واحد تولیدی، اهل شهرستان راز و جرگلان و اغلب آنها اهل روستای گرکز هستند.

آتا نفس پولادین ۳۹ ساله می افزاید: اغلب این کارگران با خانواده های خود به تهران مهاجرت کرده اند و فرزندان آنها نیز در تهران به مدرسه می روند و حتی زنان جرگلانی نیز در تهران برای کمک به خانواده در کارهای مختلف مشغول به کار هستند.

وی در ادامه بیان می کند: در حال حاضر سه فرزند دارم که یکی در زادگاهم در روستای گرکز درس می خواند و فرزند دیگرم همراه خودم در شهر تهران است و در اینجا به تحصیل مشغول است.

آتا نفس پولادین بیان می کند: پیشینه شغلی پدرم دامداری بود اما براثر خشکسالی و کمبود امکانات من و پدرم نتوانستیم آن را ادامه دهیم همچنین بر اثر خشکسالی هم هیچ محصولی از کشاورزی به دست نیامد.

وی با یادآوری این مطلب که در این خطه امکان کسب در آمد و تجربه فراهم نیست و به همین علت چاره ای به جز مهاجرت برای پیدا کردن کار باقی نمی ماند، عنوان می کند: هر مهاجرت کرده ای که توانست سرمایه و تجربه کسب کند به زادگاهش بر می گردد.

در عین حال، وی خاطر نشان می کند: البته بازهم، بازگشت به منطقه ای محروم خواهد بود، درحالی که خانواده های مهاجرت کرده با زندگی همراه با امکانات کلان شهری همچون تهران آشنا شده اند، بنابراین، برای بازگشت نیز باید حداقل شرایط زندگی در زادگاه آماده باشد.

با این وجود، آتا نفس پولادین تصریح می کند: ریشه در خاک جرگلان  و هوای بازگشت داریم.

فرصت‌های بالقوه اشتغالزا

بخشدار جرگلان نیز در گفت و گو با خبرنگار عصر اترک درباره مسئله مهاجرت جوانان شهرستان راز و جرگلان به همراه خانواده های شان به کلان شهرها از جکله  تهران گفت: عواملی از جمله آماده نبودن زیرساخت های اشتغال زایی و کار آفرینی و فقدان برنامه ای منسجم برای تبدیل فرصت های بالقوه اشتغال زا در این خطه به فرصت های کارآفرینی واقعی در آن موجب شده اند که هرساله جمعیت جوان و پر انرژی بخش جرگلان به استان تهران مهاجرت کنند و به صورت فصلی و یا دائمی در آنجا مشغول کار و زندگی شوند.

پولاد نجاهی افزود: در بخش جرگلان فرصت های بالقوه کارآفرینی بسیاری از جمله در زمینه های پرورش کرم ابریشم، اسب اصیل ترکمن، فرش ترکمن، دامپروری و کشاورزی وجود دارد که می شود برای صنعتی شدن آنها بر روی آنها سرمایه گذاری کرد تا کارگاه های تولیدی همچنین پیست های اسب دوانی حرفه ای را راه اندازی کرد.

به گفته وی برای تحقق این فرصت های اشتغال زا باید سرمایه گذاری زیادی کرد و اختصاص تسهیلات کاملا قرض الحسنه به کارافرینان ضروری است.

گفتنی است بخش جرگلان دارای ۳۰ هزار نفر جمعیت و ۴۶ روستا و کلاته در شهرستان رازوجرگلان واقع شده است .

 

همزیستی نیوز - زنان هفته این شماره همزیستی را سه زن خارجی و دو زن ایرانی تشکیل می دهند. آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، ترزا می نخست وزیر انگلیس و کریستین لاگارد مدیرعامل صندوق بین المللی پول سه بانوی خارجی هستند که هفته گذشته از سوی مجله معتبر آمریکایی « فوربز» به عنوان نفرات اول تا سوم لیست 100زن قدرتمند دنیا در سال 2018 انتخاب و معرفی شدند.

پروانه سلحشوری نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و خدیجه گلین مقدم جغرافی دان، پژوهشگر و فعال زیست محیطی نیز دو بانوی ایرانی هستند که هفته گذشته با سخنرانی، مناظره، نوشتن نامه سرگشاده و مصاحبه با رسانه ها به دو چهره فعال زن درعرصه  فعالیت های سیاسی اجتماعی در داخل کشور تبدیل شدند.

معاون اجرایی مجله فوربز در خصوص دلایل انتخاب سه زن قدرتمند برتر دنیا و بقیه زنان قرار گرفته در این لیست گفته است:   

«این قدرتمند ترین زنان دنیا تشکیلات خودشان را دریک مقطع زمانی پرهیاهو که تنش های ژئوپولتیک درحال افزایش، اقتصادهای کلیدی در معرض بی ثباتی واعتماد به موسسات به کمترین حد رسیده است، رهبری می کنند. این زنان برندهای میلیارد دلاری ایجاد می کنند، در بازارهای مالی تاثیرگذارند، نسبت به موافقت نامه های بین المللی به عنوان کارگزار انتقادهای شدید می کنند و به آنهایی که نیازمند هستند، کمک فراهم می کنند. دستاوردهای آنها در حیطه فعالیت های شان قابل تحسین است و حتی این تحسین بیشتر می شود وقتی به مشکلات این فعالیت ها درمواجهه با صنایع و عنوان های شغلی مخصوصا در تکنولوژی، سرمایه ریسک و... که بطور سنتی در قبضه مردان هستند، توجه کنیم».

آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان که هشتمین سال متوالی و درمجموع 13 بار جایگاه خود را در این لیست حفظ کرده از معدود رهبران و تنها بانوی دنیا محسوب می شود که این گونه درعرصه سیاست و اقتصاد آلمان، اروپا و دنیا نقش آفرینی می کند.

مرکل 64ساله  از سال 2005 تا کنون در قالب رقابت های دمکراتیک حزبی طی چهار انتخابات به مسند صدراعظمی آلمان با اقتدار تکیه زده  و اخیر اعلام کرده که در انتخابات بعدی در سال 2021 کاندیدا نخواهد شد.

ترزا می نخست وزیر انگلیس نیز اولین بار در انتخابات سراسری بریتانیا در ۱۹۹۷ به عضویت  پارلمان بریتانیا انتخاب و در سال ۲۰۰۲ به عنوان رئیس حزب محافظه کار این کشور منصوب شد و از سال ۱۹۹۹ به ترتیب به عنوان وزیر امور آموزش و کار، وزیر امور زنان و برابری و وزیر کشور بریتانیا فعالیت کرده و در ژوئیه ۲۰۱۶ پس از استعفای دیوید کامرون در پی رأی مردم این کشور مبنی بر خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا جانشین وی شد. او دومین نخست وزیر زن بریتانیا پس از مارگارت تاچر است.

او طرفدار فمینیسم و یکی از پایه گذاران گروه «زنان برای برنده شدن» است. این گروه تلاش می‌کند که زنان بیشتری را به نمایندگی مجلس از حزب محافظه کار ترغیب کند. از ویژگی‌های فردی او را فردی "بدجور سرسخت"، "محکم" و "غیرقابل انعطاف" می‌دانند. او این توصیف دربارهٔ خودش را مایه افتخار می‌داند. همچنین او را فردی «مطمئن» توصیف می‌کنند، یعنی اگر کاری را به او بدهند به سرانجام می‌رساند.

«می» دربارهٔ خود می‌گوید: "من سیاستمدار اهل خودنمایی نیستم، دائم از یک استودیو خبری به استودیوی دیگر نمی‌روم، سرناهار با همکارانم غیبت بقیه را نمی‌کنم و در مشروب فروشی‌های اطراف پارلمان با بقیه مشروب نمی‌خورم، اما کارم را بلدم".

کریستین لاگارد فرانسوی هم در روز پنجم ژوئیه 2011 ریاست صندوق بین‌المللی پول را بر عهده گرفت. لاگارد پیش از این نیز اولین زنی بود که به سمت وزارت امور اقتصادی یکی از کشورهای عضو جی ۸ انتخاب شده بود.

او عضو حزب راست میانه‌ همبستگی برای جنبش مردمی بود و پس از آنکه کاندیدای این حزب، نیکولا سارکوزی، در سال ۲۰۰۷ به ریاست ‌جمهوری فرانسه رسید در حالی که با عالم سیاست بیگانه بود؛ پست وزارت دارایی و اقتصاد کابینه‌ سارکوزی در فرانسه را برعهده گرفت.

لاگارد در شانزدهم نوامبر سال 2009 از سوی فایننشال تایمز به عنوان بهترین وزیر اقصاد منطقه یورو انتخاب شد.

عرصه تخصصی‌ لاگارد حقوق در چارچوب اتحادیه اروپا است.

زنان هفته ایرانی

پروانه سلحشوری 54ساله متولد مسجدسلیمان، دانش‌آموخته دکترای جامعه‌شناسی ازمعدود نمایندگان دوره دهم مجلس شورای اسلامی است که با موضع گیری ها، سخنرانی ها و پیگیری های مجدانه خود به موازات انجام وظایف نمایندگی مردم تهران از وظیفه ذاتی و جنسیتی خود یعنی دفاع از حقوق زنان در جامعه مردسالار امروز ایران لحظه ای غفلت نکرده است.

سخنرانی مشهور این نماینده جسور مجلس در 13 شهریور 97از پشت تریبون مجلس که در نوع خود نقطه عطفی تاریخی دراین دوره مجلس محسوب می شود گرچه به مذاق برخی از واپسگرایان درون و برون مجلس خوش نیامد، اما تحولات بعد از آن تاریخ و وضعیت فعلی جامعه به عینه درستی و منطقی بودن مواضع و هشدارهای پروانه سلحشوری را در آن سخنرانی نشان داده و می دهد.

پروانه سلحشوری که با کسب ۱٬۱۹۸٬۷۶۰ رأی، به عنوان نفر یازدهم تهران وارد مجلس دهم شده  و هم ‌اکنون ریاست فراکسیون زنان این مجلس را برعهده دارد در هفته گذشته با حضور در یک مناظره که از سوی بسیج دانشجویی دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد درباره حجاب اجباری مسائلی را مطرح کرد که سروصدای زیادی به دنبال داشته است.

به گزارش فرارو سلحشوری در این مناظره گفته است: "با پوشش ولنگاری کاملا مخالفم، اما معتقدم اگر بر محتوای دین کار شود و سیاست‌گذاری‌ها بر اساس آن صورت گیرد، اصلا نیازی به اجبار نیست. "

او در ادامه از عملکرد نهاد‌های فرهنگی در جا انداختن حجاب انتقاد کرد و گفت: «سوال این است آیا ما پس از ۴۰ سال از انقلاب توانسته‌ایم دختران و زنان‌مان را باورمند به حجاب کنیم؟ قطعا نهاد‌های سیاستگذار و مجری اشتباهاتی داشته‌اند که نه تنها نتوانسته‌ایم حجاب را برای اقشار جامعه نهادینه کنیم بلکه گاهی آموزه‌های ما اثر عکس داشته است.»

سلحشوری خاطرنشان کرد: "من معتقدم که الزاما پوشیدن چادر به معنای حجاب کامل نیست. گاهی برخی با همین پوشش چنان آرایشی دارند که خود حجاب را زیر سوال می‌برد. باید بگویم ما نه تنها باعث اعتقاد جوانان‌مان به حجاب نشده‌ایم بلکه باعث گریزان شدن آن‌ها از خیلی از آموزه‌ها شدیم."

 او همچنین یادآور شد: سوال این است چرا کشورهای خاورمیانه و خصوصا ایران بیشترین آمار مصرف لوازم آرایش را دارند؟ حتی زنان ایرانی ما در خارج از کشور هم به این نوع آرایش عادت کرده‌اند. ما یکی از مظاهر جامعه اسلامی را حجاب تعریف کردیم ولی نتوانستیم آن را به نسل بعد از خودمان منتقل کنیم. ما شاهد این هستیم در ترکیه با وجود فیلم‌هایی که فرهنگ منحطی را نشان می‌دهند زنان با حجاب هرسال افزایش پیدا می‌کنند و این تغییر در ترکیه بسیار ملموس است، اما ما نتوانسته‌ایم کاری کنیم که جوان حجاب را با دلش بپذیرد. زیرا ظاهر را ترویج کرده‌ایم. مگر اخلاق دروغ نگفتن، ریا نکردن و ده‌ها صفت دیگر جزو صفات اسلامی نیست؟ پس چرا دروغگویی در کشور ما بیداد می‌کند؟

سلحشوری با اشاره به سابقه تحصیل و زندگی خود در هند گفت: "من ۱۰ سال در هند زندگی کردم. در آنجا چادر و مقنعه چانه‌دار به سر می‌کردم، اما به نظرم واقعا نیاز است نگرش جدیدی را حاکم کنیم. این نحوه پوشش برای خود من آسیب‌ زا بود."

این بخش از اظهارات سلحشوری جنجال زیادی به پا کرده است.

خدیجه گلین مقدم 52ساله متولد رامسر دانش آموخته دکتری جغرافیا و برنامه ریزی روستایی نیز در هفته گذشته با نوشتن یک نامه سرگشاده به رییس جمهوری که در سفر به زادگاه خود یعنی استان سمنان از اجرای طرح انتقال آب از دریای خزر به این استان سخن گفته بود، باعث شد که نامش سرزبان ها بیافتد.

این فعال محیط زیست، حقوق بشر و جنبش زنان در کشورکه در سال ۱۳۹۵ کمپین مخالفین انتقال آب خزر به کویر را تشکیل داده است در این نامه خبر تایید "انتقال آب خزر به کویر" توسط روحانی را برای مردم ایران غیرقابل باور و برای مردم شمال ایران غیرقابل پذیرش خوانده است.

این جغرافی دان خطاب به رییس جمهوری در این نامه آورده است: می‌خواهید با آب اندک و شور یک دریاچه‌‌ی بی دست و پا، چه‌ کار مهمی در کویر شور سمنان انجام بدهید که همه را ناامید کرده‌اید!؟ خود بهتر می‌دانید که خزر آبی ندارد تا منتقل شود. نکند دلتان را به ولگای روسیه خوش کرده‌اید؟ می‌خواهید صنایع "آب‌ بَر" احداث کنید؟ بروید در کنار دریاهای جنوب. می‌خواهید کشاورزی راه بیندازید؟ بروید شمال ایران. می‌خواهید سمنان را پایتخت سیاسی کشور بکنید؟ که چه بشود و چگونه؟

دکتر گلین مقدم در ادامه نوشته است: آیا مردم  استان‌های گیلان، مازندران، گلستان و حتی اردبیل که بیش از ده میلیون نفر هستند به اندازه نیم‌ میلیون مردمِ استان سمنان برایتان ارزشمند نبودند که می‌خواهید یک دریا و میلیون ها نفر جمعیت و میلیاردها تن خاک طلایی، میلیاردها درخت هیرکانی و به طور کلی زیست ‌بوم خزر و اطراف آن را قربانی آنان کنید؟

همزیستی نیوز - خشونت علیه زنان و دختران یکی از رایج ترین و گسترده ترین موارد نقض حقوق بشر در جهان است. در اکثر مواقع این خشونت ریشه در ساختارهای اجتماعی جنسیتی جوامع دارد و وقوع آن در هر سن و سالی، مرزهای اجتماعی-اقتصادی، آموزشی را کاهش می دهد و بر همه سطوح جوامع تاثیر می گذارد

خشونت علیه زنان و دختران یکی از رایج ترین و گسترده ترین موارد نقض حقوق بشر در جهان است. در اکثر مواقع این خشونت ریشه در ساختارهای اجتماعی جنسیتی جوامع  دارد و  وقوع آن در هر سن و سالی، مرزهای اجتماعی-اقتصادی، آموزشی را  کاهش می دهد و بر همه سطوح جوامع تاثیر می گذارد؛ همچنین خشونت علیه زنان  یک مانع عمده برای پایان دادن به نابرابری جنسیتی و تبعیض در سطح جهانی است(مجمع عمومی سازمان ملل متحد، 2006).سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را "هر عمل خشونت مبتنی بر جنسیت می داند که به موجب آن آسیب جسمی، جنسی یا روحی و یا رنج به زنان وارد می شود، از جمله تهدیدات ، اجبار یا محرومیت خودسرانه از آزادی ، چه در حيطه عمومي و چه در زندگي خصوصي "(قطعنامه 48/104 مجمع عمومي درباره حذف خشونت عليه زنان، 1993).

اصطلاحات "خشونت مبتني بر جنسيت" و "خشونت عليه زنان" اغلب در ادبيات جنبش ها و طرفداران به طور متناوب مورد استفاده قرار مي گيرند، اما اصطلاح خشونت مبتني بر جنس اشاره به خشونت عليه يک شخص به دليل جنسيت و انتظارات از نقش او در یک جامعه دارد و همچنین فرهنگ خشونت مبتنی بر جنسیت جنبه جنسیتی این نوع اقدامات را برجسته می کند؛ به بیان دیگر، رابطه بین وضع تابع زن و مرد در جامعه و افزایش آسیب پذیری آنها به خشونت. با این وجود مهم است که توجه داشته باشید که مردان و پسران نیز ممکن است قربانی خشونت جنسیتی، به ویژه خشونت جنسی شوند.

بر خلاف آنچه در تصور اکثریت مردم گنجانده شده است که خشونت علیه زنان در تجاوزهای جنسی و آزار و اذیت های جنسی خلاصه می شود باید یادآور شد که خشونت علیه زنان فقط  این قبیل آزارها نیست. انواع واقسام خشونت علیه زنان را به طور روزمره  می توان در جامعه دید و لمس کرد. زمانی که یک زن با تمام دانش و مهارتی که دارد در محیط کار خود مورد تبعیض های جنسیتی و برخوردهای سنتی می شود و از بروز ایده ها و خلاقیت هایش و حضور در جامعه و موقعیت های  بالاتر شغلی محروم می شود چرا که مردها بر این باور اشتباه مصر هستند که به دلیل قدرت بدنی بیشتر شاید درک منطقی بالاتری هم دارند و باید زنان را در پستوی کار نگه دارند و مناصب مدیریتی و تصمیم گیری را بین خودشان تقسیم وپیشنهاد دهند؛ نوعی دیگر از خشونت است .

خشونت علیه زنان و دختران دارای تظاهرات زیادی است، از جمله اشکالی که ممکن است در کشورها و مناطق رایج باشد،خشونت های فیزیکی، جنسی، عاطفی و اقتصادی است. دیگر اشکال گسترده در سراسر جهان عبارتند از: استثمار جنسی، قاچاق جنسی و شیوه های مضر مانند آسیب های جسمی، ازدواج اجباری و فرزندآوری و همچنین اشکالی که کمتر مشاهده می شوند؛ شامل انتخاب جنسی جنین، زن ستیزی، سوء استفاده اقتصادی،خشونت سیاسی ، اسید پاشی و... است. گروه های خاصی از زنان و دختران، مانند اعضای اقلیت های نژادی،مذهبی ، قومی و جنسی؛ زنان مبتلا به HIV مثبت؛ مهاجران و کارگران ؛ زنان دارای معلولیت؛ زنان زندانی و .... ممکن است بیشتر به خشونت آسیب پذیر باشند و ممکن است انواع مختلف خشونت را به دلیل اشکال ترکیبی تبعیض و محرومیت اجتماعی و اقتصادی تجربه کنند. مرتکبین خشونت طیفی از  افراد جامعه ، دولت و نمایندگان آن، اعضای خانواده (از جمله شوهر)، دوستان، و افراد آشنا و غریبه ها می باشند. (مجمع عمومی سازمان ملل متحد، 2006)

با توجه به داده های کشور موجود در گزارش های یونسکو، بین 15 تا 76 درصد زنان در طول زندگی خود با خشونت های جسمی و یا جنسی مورد هدف قرار می گیرند و بیشتر این خشونت در روابط صمیمانه اتفاق می افتد، که بسیاری از زنان (از 9 تا 70 درصد) همسران یا دوستان خود را به عنوان مجرمان گزارش می دهند. در سراسر 28 ایالت اتحادیه اروپا، کمی بیش از یک تا پنج زن خشونت فیزیکی و یا جنسی را از یک شریک تجربه کرده اند (آژانس حقوق بشر اتحادیه اروپا). در گواتمالا، هر روز دو زن به طور متوسط به قتل می رسند. در هند، در سال 2007 میلادی، 8093 مورد مرگ و میر ناشی از ضرب و شتم زنان گزارش شده است  و تعداد نامعلومی از زنان و دختران جوان تحت شرایط سخت  "خودکشی" کرده اند . در استرالیا، کانادا، اسرائیل، آفریقای جنوبی و ایالات متحده، بین 40 تا 70 درصد از قربانیان قتل زنان توسط همسران کشته شده اند و برطبق گزارش  انجمن روانپزشکان ایران،  آمارهای همسرآزاری در ایران، متفاوت است اما تقریبا 20 درصد زنان در طول زندگی خود تجربه خشونت فیزیکی و حدود 50 تا 60 درصد نیز تجربه خشونت عاطفی دارند.

خشونت عواقب فزیکی جسمی، جنسی و روحی فوری و طولانی مدت برای زنان و دختران، از جمله مرگ و میر دارد. این عواقب منفی بر سلامت عمومی زنان تاثیر می گذارد و مانع از حضور زنان در جامعه می شود. خشونت نه تنها پیامدهای منفی برای زنان دارد، بلکه خانواده ها، جامعه و کشور را نیز در بر می گیرد. در دهه های اخیر  بسیج همگانی انجمن ها و نهادهای مدنی و جنبش های زنان،  خشونت های مبتنی بر جنسیت را بر طبق برنامه های ملی و بین المللی کاهش داده است و تعداد بی شماری از کشورها قوانینی علیه خشونت خانگی، تجاوز جنسی و سایر اشکال خشونت دارند. با این وجود هنوز چالش هایی در اجرای این قوانین با محدود کردن دسترسی زنان و دختران به ایمنی و عدالت باقی  مانده است . با آنکه در عصر پیشرفت و توسعه پایدار هستیم و جهان به سمت تحول و تغییر تعالی جویانه در مبانی ارزشی خود پیش می رود اما متاسفانه  برای جلوگیری از خشونت علیه زنان وتبعیض های جنسیتی به اندازه کافی اقدامات لازم انجام نمی گیرد و حتی در برخی از کشورها هنگامی که خشونت رخ می دهد، اغلب بدون مجازات می ماند. امید است که در کشور ما هم عزم جدی در بین قانونگذاران و مجریان شکل گیرد و با تصویب قوانین ضروری ، کاربردی و کارآمد در حوزه سلامتی جسمی و روانی زنان گام های موثری برداشته شود .

زهرا علی اکبری

منبع: مردم سالاری آنلاین

 

همزیستی نیوز - این‌ که مردم دیوانه‌وار به جاده می‌زنند، نه به خاطر بی‌خیالی و آسودگی خاطرشان است و نه به خاطر جیب‌های پرپول‌شان. چرا؟

به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «چند روز تعطیلی در آخر هفته گذشته و هجوم دوباره مردم به شمال و جاده‌های ارتباطی‌اش برای بسیاری تعجب‌برانگیز بود. این سیل جمعیت که برای چند روز سواحل خزر را به تسخیر خود درآوردند و احتمالا هنوز در حال برگشت به تهران و دیگر شهرها هستند با واکنش‌های متفاوتی مواجه بود. مهم‌ترین نکته‌ای که در فضای مجازی و البته محافل تکرار می‌شد و درباره‌اش بحث‌های جدی وجود داشت این بود که اگر مردم این طور به سفر و تفریح می‌پردازند، می‌شود تفسیر کرد که خوشحالند. وقتی صدها هزار و شاید میلیون‌ها نفر در مدت کوتاهی راهی ساحل و دریا می‌شوند و بساط خود را پهن می‌کنند و به باد زدن جوجه و کشیدن قلیان مشغول می‌شوند و میلیون‌ها لیتر بنزین مصرف می‌کنند، پس مشکل اقتصادی آن قدرها هم که در بوق می‌شود، حاد نیست. بالاخره نمی‌شود که مردم دل و دماغ نداشته باشند و از اوضاع اقتصادی به فغان باشند و بعد تا تقی به توقی می‌خورد شال و کلاه کنند و با زن و بچه بروند شمال. در اینجا می‌خواهم بگویم به چند دلیل استدلال گفته‌ شده درست نیست. این‌ که مردم دیوانه‌وار به جاده می‌زنند، نه به خاطر بی‌خیالی و آسودگی خاطرشان است و نه به خاطر جیب‌های پرپول‌شان. چرا؟

یک- سفر شمال یکی از ارزان‌ترین تفریحات مردم فقیر است. نه‌ فقط آنهایی که ویلا و باغی دارند، که هر کس دستش به دهانش می‌رسد فکر می‌کند بهترین راه برای این‌ که دو روزی زن و بچه را به فیض برساند این است که از راه هراز و چالوس یا فیروزکوه و جاده رشت خود را برساند لب دریا. بنزین ارزان است و در هر پراید ٨ تا ١٠ نفر می‌توانند کنار هم مچاله شوند و به آب برسند. شمال و سواحلش هم برای همه آشناست و خرج آنچنانی که ندارد. می‌شود قوت همیشگی را بقچه کرد برد یا نهایتش جوجه‌ای تدارک دید و نوشابه‌ای که سرجمع در مقابل هزینه‌های کمرشکن زندگی چیزی نیست. اگر چادر بزنی و پول اتاق ندهی با همان خرج روزانه، کمتر و بیشتر دو روزی را عشق کرده‌ای. این تفریح خیلی هم درویشی است و جز آشغالی که به جا می‌گذاری، ریخت‌وپاشی هم ندارد. بالاخره مردمی که نمی‌توانند تایلند و آنتالیا بروند و در شهر و دیارشان هم پولشان به یک کنسرت نمی‌رسد، برای  تفریح چه انتخاب دیگری دارند.

دو- با گران شدن بلیت هواپیما و دلار یازده‌هزار تومانی و کنسل‌شدن سفرهای هوایی جاده‌های شمال پررونق‌تر هم خواهد شد. حالا همان‌ها که دستشان به دهانشان می‌رسد هم چون جای دورتری نمی‌توانند بروند و البته در شهر خودشان هم تفریح بهتری ندارند، به انتخاب‌هایی محدود می‌شوند که مهمترین‌شان شمال است. از این به بعد عجیب نخواهد بود اگر جاده‌ها را شلوغ‌تر ببینیم و این به خاطر این نیست که حال خوش و حساب‌های لبالب نیست. برعکس.

سه- شاید بپرسید خب چرا شمال. باید گفت خب کجا. با بچه‌های «شهروند» همین صحبت شد و یکی از دوستان پیشنهاد شهرهای کویری را داد که هم تماشایی‌ترند و هم جاده‌هایشان خلوت‌تر است. اما بعدش گفتیم در فصل گرما یا اصلا سرما بچه‌ات را برداری ببری کاشان و یزد به جای افتادن در آب بگویی معماری تماشا کن؟ کدام ما عوام رضایت می‌دهیم؟ آن‌ وقت در یزد و کاشان چطور چادر بزنیم و خربزه بخوریم و پوستش را پرت کنیم توی آب؟ جاده‌های اصفهان و کویر چه جذابیتی برای آدم‌های خسته‌ای دارد که فقط می‌خواهند بادی بخورند و کمی یله کنند.

و خلاصه این‌که نه برادر من. این جماعت شمال رفتن‌شان هم اگرچه غنیمتی است اما نه خوشی زیر دلشان زده و وانفسای زندگی را فراموش کرده‌اند، نه - اغلب‌شان - برای ولخرجی راه دریا را پیش می‌گیرند. بگذریم از آن جاده‌ای که ترافیک می‌کنند و طبیعتی که ویرانه.»

«سکوی مقابل با مجسمه باربر وسط آن همیشه پر از آدم‌هایی بود که خسته از پرسه در بازار، گوشه‌ای یله می‌دادند و ساندویچ گاز می‌زدند تا جانی بگیرند و دوباره راهی شوند. به زور می‌شد این ساعت روز جای خالی پیدا کرد. سکو اما کاملاً خلوت است؛ تقریباً خالی. راست می‌گفت فلافلی کوچه مروی که دیگر کارگرها فلافل هم نمی‌توانند بخورند.»

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت:‌ «با ۴هزار و ۵۰۰ تومان چه ناهاری می‌شود خورد؟ وقتی قیمت یک بسته پفک ۳هزار تومان شده، قطعاً انتخاب‌های زیادی باقی نمی‌ماند. برای شاغلان در راسته بازار بزرگ اما همیشه یک انتخاب هست: فلافل، ارزان‌ترین غذای موجود. یک ساندویچ تمام و کمال که به‌ عنوان ناهار کاملاً سیرت می‌کند و به صرفه هم هست. شلوغی همیشگی فلافلی سر کوچه مروی ناصرخسرو هم برای همین است. اولین فلافل فروشی تهران که احتمالاً گذرتان به آن افتاده. شاید هم طعم ساندویچ فلافلش را چشیده باشید. مشتریانش رهگذران خسته از خرید و شاغلان بازار هستند؛ بیشترش کارگرها. آن‌ طور که ارشد عزیزی مالک فلافلی می‌گوید؛ این روزها اما اوضاع فرق کرده. بگذارید برایتان بگویم.

ظهر یک روز وسط هفته، اطراف فلافلی کوچه مروی خبر خاصی نیست. یکی، دو نفری توی مغازه مشغول گاز زدن به ساندویچ هستند. بیرون تقریباً خلوت است. یادم می‌آید که قبلاً هر وقت در این ساعت‌ها گذرم به اینجا افتاده، از انبوه جمعیت فلافل‌خور شگفت زده شده‌ام. راستی هم که غذای لذیذی است.

«دو ماه است فروش ما خیلی کم شده، همیشه این موقع اینجا صف می‌بستند. حالا ببینید چه خلوت است. به خصوص از موقع شلوغی‌های بازار خیلی کار ما کساد شد. وضعیت مردم هم هست خب، قدرت خرید کم شده. همین الان بازار را نگاه کنید، می‌بینید کسی زیاد خرید نمی‌کند. اصلاً جمعیت با قبل، قابل مقایسه نیست. قبلاً کسی نمی‌آمد سؤال کند فلافل چند است. الان می‌آیند و می‌پرسند و راهشان را می‌کشند و می‌روند.»

عزیزی این را می‌گوید و در عین حال حواسش به‌ کارگرهای ساندویچی هم هست که تعدادشان ۹ نفر است و با خود صاحب مغازه می‌شوند ۱۰ نفر: «فلافل غذای ارزانی است. کمترین قیمتی که از آن یادم می‌آید، ۴۵ تومان است. من خودم آن موقع که در ساندویچی بیمه شدم یادم هست که کباب لقمه و سوسیس ۲۵ تومان بود، کنارش هم یک نوشابه می‌دادند. کباب لقمه‌اش هم گوشت حسابی بود. فلافل هم از آن موقع که باب شد، خیلی طرفدار پیدا کرد. یک دلیلش هم همین ارزانی‌اش بود. در کل یک غذای کارگری است. آدم سرمایه‌دار که نمی‌آید اینجا، مگر این که هوس کرده باشد. برای کارگرها و کم‌درآمدها اما یک وعده غذای بیرون است. کسی که اوضاع مالی‌اش خوب است و می‌آید بازار، می‌رود رستوران. آنها هم البته کاسبی‌شان نسبت به قبل کساد شده.

ما افزایش قیمت نداشته‌ایم اما هر روز داریم مواد اولیه‌مان را گران‌تر می‌خریم. روغن ۱۶ کیلویی را که ۷۰ هزار تومان می‌خریدیم الان شده ۹۷ هزار تومان. خیارشور و ترشی و مخلفات دیگر هم همینطور. ما ادویه مرغوب استفاده می‌کنیم. آن هم قیمتش رفت بالا. ۱۶ ماه یک بار می‌توانیم قیمت‌هایمان را بالا ببریم اما مواد غذایی همین‌طور افزایش قیمت دارد. نوشابه را می‌فروختم هزار تومان، فردایش شد هزار و ۲۰۰ تومان. من هم دلم نمی‌خواهد مشتری‌ها قیمت بیشتری بدهند و شرمنده‌شان می‌شوم. نان را دانه‌ای ۴۰۰ تومان می‌خرم. نخود و کاهو و خیارشور و گوجه و ترشی هم هست. همه را هم باید روزانه بخریم، اصلاً نمی‌صرفد. هیچ وقت این قدر کساد نبوده‌ایم. بی‌رودربایستی بهتان بگویم، همین چهارشنبه پیش تصمیم گرفتم تعطیل کنم. با کارگرها نشستیم و حرف زدیم. به خاطر آنها بود که تعطیل نکردم. اینجا به هر حال ۹ نفر دارند کار می‌کنند. همه‌شان هم زن و بچه دارند، بیکار می‌شوند. الان این پسر را ببین ۲۰ ساله‌ است، بچه هم دارد.»

جمشید، همان کارگری که صاحبکارش به او اشاره می‌کند، خجولانه نگاه می‌کند و مشغول کارش می‌شود. دو تا بچه دارد، بقیه هم کم سن و سال‌اند و همگی عیالوار.

قبلا همیشه حوالی مسجد امام می‌دیدمش. مردی میانسال که سبد پلاستیکی دسته‌دار را کنارش می‌گذاشت و کسانی که او را می‌شناختند می‌دانستند که بار سبدش ساندویچ تخم‌ مرغ است، با کمترین قیمت. دو تا تخم مرغ با خیارشور و گوجه وسط نان باگت سفید. گاهی هم یک فلاسک چای برای پایین بردن غذا. فکر می‌کنم هنوز هم هست اما مغازه‌دارهای دور و بر می‌گویند چند وقت است بساطش را جمع کرده و رفته. می‌گویند غذایش می‌ماند و دیگر هم برایش نمی‌صرفید با تخم مرغی که قیمتش بالا رفته بود. نشانی یکی دیگر را اما می‌دهند که ساندویچ کوکوسبزی می‌فروشد و چند غذای خانگی دیگر. نرسیده به ناصرخسرو، نزدیک ردیف موتورهای پارک شده پیدایش می‌کنم. پاتوقش معمولاً همانجاست. بار را از موتورش پیاده کرده و منتظر است. ساندویچ کوکوسبزی ۵ هزار تومان. چند پرس کباب تابه‌ای و قیمه هم دارد. پرسی ۶ هزار و ۵۰۰ تومان. می‌گوید: «این دیگر کف قیمت بازار است. سود چندانی نمی‌کنم، غذا را کم می‌آورم که زود تمام شود. زیر آفتاب خراب می‌شود. من خودم پامنار کاسب بودم، الان به این روز افتاده‌ام اما صرفه ندارد. همین هم روی دستم می‌ماند. فکر نمی‌کنم تا یکی دو روز دیگر بیشتر بیایم. بازار دیگر مثل قبل نیست. از موقع شلوغی‌ها کلاً خلوت شده. الان هم می‌گویند دلارفروش‌ها اینجا آمده‌اند. همان سمت که شلوغ شده.»

و به آن سوی خیابان اشاره می‌کند؛ جایی که عده‌ای جمع شده‌اند و صدای همهمه‌ای به گوش می‌رسد.

یکی از رستوران‌های معروف راسته بازار، همان جایی است که قاعدتاً باید سرش مثل همیشه شلوغ باشد. بیرون رستوران، چند نفر ایستاده‌اند برای تبلیغ غذاها. توی یک سینی یک بار مصرف، یک پرس شیشلیک اعلا را مرتب چیده‌اند و کنارش دورچین سیب زمینی و جعفری و ترشی کلم قرمز، غذا را هوس‌انگیزتر نشان می‌دهد. ملاط غذاهایی همچون آلبالوپلو و شیرین پلو را هم جدا می‌فروشند، هر بسته ۲۵ هزار تومان. پیاز داغ و سیرداغ و نعناع داغ هم هست. همه را بیرون جلوی چشم، در یخچال چیده‌اند تا نظر رهگذران را جلب کند. تبلیغ کنندگان، مردم را به داخل دعوت می‌کنند.

خانمی می‌ایستد و سؤالی می‌پرسد و بعد راهش را می‌گیرد و می‌رود. می‌پرسم قصد غذا خوردن در رستوران را داشتید؟ از سؤالم تعجب می‌کند. وقتی می‌فهمد خبرنگارم، سر دردلش باز می‌شود: «گاهی می‌آمدیم بازار یک پرس غذا می‌گرفتیم. به‌ هر حال از قدیم معروف بوده غذای بازار. آن هم والله دیگر زورمان نمی‌رسد. الان کمترین قیمت غذا پرسی ۱۸تا ۲۰ هزار تومان است. والله ما دلخوشی و تفریحی که نداریم. گاهی با بچه‌ها می‌آمدیم ظهر بیرون غذایی می‌خوردیم. الان آن هم نمی‌شود. کجا برویم؟ سینما؟ بلیت ۱۵ هزار تومانی برای یک خانواده ۴ نفره می‌شود ۶۰ هزار تومان. بعدش هم می‌خواهیم بچه‌ها را شام ببریم بیرون که دیگر واویلاست. چه کار کنیم؟ توی خانه می‌نشینیم تا ارزان تمام شود. تازه ما قشر متوسط هستیم. وای به حال ضعیف‌ترها.»

چند نفری نشسته‌اند کنار یک چرخ‌دستی. باربران جوان، با صورت‌های سرخ از گرما، تقریباً نای حرف زدن ندارند. می‌پرسم ناهار خورده‌اید؟ همدیگر را نگاه می‌کنند. «ناهار؟» این بار می‌پرسم ناهار چی می‌خورید؟ یکی‌شان که جوان‌تر از بقیه به نظر می‌رسد جواب می‌دهد: «هر چی، هیچی.» آن یکی می‌گوید: «ناهار کجا بود؟ یک تکه نان می‌گذاریم دهانمان.» اهل ایلام هستند، روستازاده. می‌گویند اوضاع باربری هم کساد است، هیچ خبری نیست.

موقع برگشت دوباره از جلوی فلافلی کوچه مروی عبور می‌کنم. یک ساعتی گذشته و هنوز خلوت است. سکوی مقابل با مجسمه باربر وسط آن همیشه پر از آدم‌هایی بود که خسته از پرسه در بازار، گوشه‌ای یله می‌دادند و ساندویچ گاز می‌زدند تا جانی بگیرند و دوباره راهی شوند. به زور می‌شد این ساعت روز جای خالی پیدا کرد. سکو اما کاملاً خلوت است؛ تقریباً خالی. راست می‌گفت فلافلی کوچه مروی که دیگر کارگرها فلافل هم نمی‌توانند بخورند. مرد اما امید داشت اوضاع درست شود و به قول خودش به همین امید هم تعطیل نکرده بود.»

خداوند متعال می‌فرماید: «وَ مِن آیاتِه أن خَلَقَ لَکُم مِن أنفُسِکُم أزواجاً لِتَسکُنوا إلَیها وَ جَعَلَ بَینکم مَوَدَّةً وَ رَحمَة» در این آیه سه فایده؛ «لِتَسکُنوا إلَیها(آرامش)»، «مَوَدَّةً (دوستی)» و «رَحمَة (مهربانی)» برای ازدواج بیان می‌کند.

به گزارش ایسنا، این سه عنصر به بُعد متافیزیکی(روان شناختی) انسان اشاره دارد. دین به ما می‌گوید انگیزه اصلی ازدواج، تأمین نیاز‌های روانی است و بخش دیگری از آن در تأمین نیاز‌های جنسی خلاصه می‌شود. وقتی ازدواج به تأخیر بیفتد، در درجه اول گسترش خلأ‌های عاطفی رخ می‌دهد. وقتی خلأ‌ها، بروز کند به دنبال آن مشکلاتی چون افسردگی، ناامیدی، ‌اضطراب، خشونت و پرخاشگری را به دنبال خواهد داشت.

یکی از آثار ازدواج صحیح و به‌هنگام،‌ کمال‌یابی و کمال‌دهی انسان است. در روایت هم آمده است که انسان به واسطه ازدواج، نصف دینش کامل می‌شود. وقتی دختر و پسر، ازدواج نمی‌کنند یا دیر ازدواج می‌کنند، خلأ دینی و رشدی پیدا خواهند کرد.

در این باره به میان دختران مجرد یاسوجی رفتیم تا از علل تاخیر یا دوری آنها از امر پسندیده ازدواج بپرسیم اما پاسخ آنان در این مورد جالب و قابل تأمل است.

بخاطر ترس از مشکلات اقتصادی تمایلی زیاد به ازدواج ندارم

«فرشته – ا» 30 ساله، دانشجوی یکی از دانشگاه‌های یاسوج به خبرنگار ایسنا می گوید: بعلت ترس از مشکلات اقتصادی تمایل زیادی به ازدواج ندارم. اعتماد کم شده و توقع و انتظارات زیاد شده است.

وی بیان می کند: سالم و پاک بودن، خوش رفتاری، اجتماعی بودن، حفظ احترام به فامیل و خانواده ام، اعتماد متقابل و حساس و بدبین نبودن از معیارهایم برای ازدواج است.

این دختر جوان عنوان می کند: می خواهم که شرایط و وضعیت مادی مناسب و اختلاف سنی چهار پنج سال از شرایط همسر آینده ام باشد.

فرار از پذیرش مسئولیت بیشترین علت ازدواج نکردن دختران

«پریسا- ه» دختر 36 ساله ای که در نمایندگی بیمه کار می‌کند به خبرنگار ایسنا می‌گوید: تمایل به ازدواج دارم چرا که با ازدواج تکامل پیدا می کنم، وارد یک مرحله جدید از زندگی م‌ شوم که زمینه ساز رشد فکری و روحی می شود.

وی افزود: داشتن رفاه، آرامش و شغل مناسب برای رفع مشکلات و نیازها از معیارهایم بعنوان یک جوان مجرد است.

این دختر مجرد می‌گوید: می خواهم همسر آینده ام شاغل، دارای درآمد مناسب، فعال، باصداقت و توانمند در راه اندازی یک زندگی ساده باشد.

وی اضافه کرد: بیشتر علت ازدواج نکردن دختران فرار از پذیرش مسئولیت است، برخلاف اینکه شنیده می شود امکانات اولیه وجود ندارد اتفاقا به راحتی امکانات اولیه مهیاست اما راحت طلبی و عدم اطمینان باعث بالا رفتن سن ازدواج و ازدواج نکردن دختران شده است.

اولویتم در حال حاضر کار و ادامه تحصیل است

«زهرا- م»، 26 ساله و خبرنگار یاسوجی به خبرنگار ایسنا گفت: تمایلی به ازدواج ندارم و فعلا کار و اشتغال و ادامه تحصیل برای تضمین زندگی آینده ام در اولویت است.

وی بیان می کند: اخلاق گمشده عصر امروز است، اصالت خانوادگی، شاغل بودن، دارای شخصیت اجتماعی و تحصیلات آکادمیک و علاقمند به هنر و مسایل علمی از جمله معیارهایم برای ازدواج است.

این خانم مجرد تصریح کرد: می خواهم که همسر آینده ام مسئولیت پذیر، وفادار، خانواده دوست، فردی مفید برای جامعه، دارای تمکن مالی متوسط به بالا و دارای ظاهری آراسته باشد.

شرایط انتخاب سخت شده است

دختر جوان به نام «حکیمه- م» شهروند 28 ساله ساکن یاسوج که در اداره ای دولتی مشغول کار است، در پاسخ به سوال خبرنگار ایسنا که «چقدر تمایل به ازدواج دارید و چرا؟»، اظهار می‌کند: 50 درصد تمایل به ازدواج دارم. به نظرم ازدواج یک امر نسبی است اگه قرار باشد به درستی انجام شود و تکمیل کننده باشد خوب است اما یک امر حتمی نیست چراکه شرایط انتخاب سخت شده است.

وی در خصوص معیارهایشان برای ازدواج با شخصیت مورد نظر خود می گوید: شخص مورد نظرم باید تعهد، اصالت خانوادگی، تحصیلات و درآمد مناسب داشته باشد. همچنین شرایط روحی و اخلاقی در اولویت هستند و بعداز داشتن چنین شرایطی اجتماعی و کاری هم باشد.

بعلت اعتماد نداشتن تمایلی به ازدواج ندارم

دختری کارمند به نام «الهام- م» 34 ساله اهل شهر یاسوج به خبرنگار ایسنا گفت: بعلت اعتماد نداشتن تمایل چندانی به ازدواج ندارم.

وی افزود: زندگی سالم و شخصیت سالم از معیارهایم برای ازدواج است. می خواهم که همسر آینده ام شرایط منطقی و سالم داشته باشد.

مجرد بودن دیگر جذابیت خاصی برایم ندارد

«سحر- گ» 27 ساله و فروشنده بلیط در دفتر هواپیمایی به خبرنگار ایسنا گفت: تمایل به ازدواج دارم بخاطر اینکه سن من به مرحله ای رسیده که احساس می کنم مجرد بودن دیگر جذابیت خاصی برایم ندارد و دوست دارم وارد مرحله جدید از زندگی شوم.

وی در پاسخ به این سوال خبرنگار ایسنا که معیارهایتان برای ازدواج چیست؟ افزود: خوش اخلاق بودن، باخانواده بودن و اعتقاد به خداوند داشتن چراکه باعث ترس از انجام مسایلی در هر فردی می شود که به نظرم باعث بهتر شدن زندگی می شود. مسایل مالی هم در حدی که زندگی روال عادی خودش را طی کند و محتاج به کسی نباشد، کافیست.

این دختر جوان و مجرد در خصوص این سوال که می خواهید همسر آینده شما چه شرایطی داشته باشد؟ بیان کرد: می خواهم سن همسرم به حدی باشد که بتواند زندگی خود را عقلانی اداره کند، تحصیل کرده و منبع درآمد داشته باشد، رفیق باز نباشد و همچنین مهمان دوست، اهل زندگی، دلسوز و نگران زندگی خود باشد.

ترس از ازدواج بخاطر دروغگویی

«مهین – ر» 30 ساله، مجرد و شاغل در عرصه فرهنگی یاسوج نیز به خبرنگار ایسنا با بیان اینکه تمایل به ازدواج دارم، گفت: ازدواج یک مقوله ای است که فرد با آن تکامل پیدا می کند و شرایط جدید را در زندگی می پذیرد.

وی افزود: از سوی دیگر پذیرفتن یک مسئولیت جدید مانند همسر بودن و مادر بودن تجربه ای است که به نظرم هر فردی تمایل به تجربه آن را داشته باشد.

این دختر مجرد تصریح کرد: می خواهم که شوهر آینده ام تنها یک شغل مناسبی برای امرار معاش زندگی داشته باشد. از همسر آینده ام تنها چیزی که انتظار دارم اینست که دروغگو نباشد، چیزی که متاسفانه این روزها اصلا به چشم نمی آید و به همین دلیل ترس از ازدواج در بین اغلب همسن و سال های من وجود دارد.

وی اضافه کرد: متاسفانه شاهد هستیم که پسران از دختران کم سن و سال خواستگاری می کنند و این دختران بدون اینکه با زندگی مشترک آشنایی داشته باشند زندگی را آغاز می کنند که بعد از مدتی به جدایی و طلاق ختم می‌شود.

 گزارش از: عیسی فتحی- خبرنگار ایسنا

آخرین اخبار